برای گفتن من ، شعر هم به گل مانده 

نمانده عمری و صد ها سخن به دل مانده 
صدا که مرهم فریاد بود زخم مرا 
به پیش زخم عظیم دلم خجل مانده 
از دست عزیزان چه بگویم گله ای نیست 
گر هم گله ای هست دگر حوصله ای نیست 
سر گرم به خود زخم زدن در همه عمرم 
هر لحظه ، هر لحظه جز این دست مرا مشغله ای نیست 
سرگرم به خود زخم زدن در همه عمرم 
 هر لحظه جز این دست مرا مشغله ای نیست 
 دیریست که از خانه خرابان جهانم 
بر سقف فرو ریخته ام چلچله ای نیست
در حسرت دیدار تو آواره ترینم 
 هر چند که تا منزل تو ، فاصله ای نیست 
 روبروی تو کی ام من یه اسیر سر سپرده
چهره ی تکیده ای که تو غبار اینه مرده 

.

اردلان سرفراز


مشخصات

آخرین ارسال ها

آخرین جستجو ها